خلاصه رمان
- پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک! برای رسیدن به این نیکی ها خوب بودن خودت به تنهایی کافی نیست! خوب بودن دیگرانی که در کنارت هستن هم لازمه! پندارِ به فراموشی نیک بودن رسیده، ناخواسته به سمت شروع فصل جدیدی از زندگی قدم بر می داره! دقیقاً ناخواسته! بی هیچ میلی! بی هیچ تلاشی! بی هیچ انگیزه ای! بی هیچ علاقه ای!
اطلاعات رمان
- نام رمان : پنجمین فصل سال
- نویسنده : رهایش* کاربر سایت رومیکس
- تعداد صفحات : ۱۰۳۰
- قسمتی از متن رمان : خسته و بی حوصله نشسته بودم پشت میز و داشتم شرح حال آخرین مریضی رو که ویزیت کرده بودم توی پرونده اش وارد می کردم که تقه ای به در خورد و صدای باز شدنش اومد. بدون اینکه سرمو بلند کنم گفتم: خانم میرفاضل من فردا تا ۷ عمل دارم. بیمارای فردا رو منتقل کن به روزای دیگه. -ببخشید به من گفتن دستای شما تو عمل بواسیر شفاست درست گفتن؟! سرمو با تأخیر و بهت زده آوردم بالا و زل زدم به کسی که دم در وایساده بود! تعجب اون رو هم از دیدن چهره ی من می شد تو صورتش دید! اومد تو و در رو بست و تکیه داد بهش. به جرأت می تونم بگم نفس کشیدن هم یادم رفته بود! صدای ضربان قلبمو می تونستم بشنوم که از هیجان تند و تندتر می کوبید! با دو قدم بلند به میزم نزدیک شد و دستشو آورد جلو و گفت: سلام! بی توجه به دستی که دراز شده بود از جام بلند شدم. میزو دور زدم و روبروش وایسادم. یه خرده همو نگاه کردیم و بعد هر دو همزمان مردونه و محکم همو به آغوش کشیدیم! باورم نمی شد! خودش بود! چهار سال بود که ندیده بودمش! چهار سال بود که صمیمی ترین رفیقم رو ندیده بودم! چهار سال بود هیچ کسو ندیده بودم! چهار سال تموم گذشته امو پاک کرده بودم و حالا یکی از پررنگ ترین آدمای گذشته روبروم وایساده بود. خودشو از بین دستام کشید بیرون و با لبخند گفت: له شدم پسر خوب! پرتقال که آب لمبو نمی کنی!
لینک دانلود
دانلود رمان با لینک مستقیم فرمت رمان : PDF
برای ارسال رمان های خودتون به سایت با ایدی تلگرام sromexs در ارتباط باشین
توجه
این رمان های برای افراد بزرگسالان است و خواندن آن برای کودکان و نوجوانان کم سن توصیه نمیشود .