loading...
دانلود فیلم جدید | اخبار جدید | رومیکس
milad بازدید : 62 سه شنبه 11 آبان 1395 نظرات (0)

اطلاعات رمان

  • نام رمان : پنجمین فصل سال
  • نویسنده : رهایش* کاربر سایت رومیکس
  • تعداد صفحات : ۱۰۳۰
  • قسمتی از متن رمان : خسته و بی حوصله نشسته بودم پشت میز و داشتم شرح حال آخرین مریضی رو که ویزیت کرده بودم توی پرونده اش وارد می کردم که تقه ای به در خورد و صدای باز شدنش اومد. بدون اینکه سرمو بلند کنم گفتم: خانم میرفاضل من فردا تا ۷ عمل دارم. بیمارای فردا رو منتقل کن به روزای دیگه. -ببخشید به من گفتن دستای شما تو عمل بواسیر شفاست درست گفتن؟! سرمو با تأخیر و بهت زده آوردم بالا و زل زدم به کسی که دم در وایساده بود! تعجب اون رو هم از دیدن چهره ی من می شد تو صورتش دید! اومد تو و در رو بست و تکیه داد بهش. به جرأت می تونم بگم نفس کشیدن هم یادم رفته بود! صدای ضربان قلبمو می تونستم بشنوم که از هیجان تند و تندتر می کوبید! با دو قدم بلند به میزم نزدیک شد و دستشو آورد جلو و گفت: سلام! بی توجه به دستی که دراز شده بود از جام بلند شدم. میزو دور زدم و روبروش وایسادم. یه خرده همو نگاه کردیم و بعد هر دو همزمان مردونه و محکم همو به آغوش کشیدیم! باورم نمی شد! خودش بود! چهار سال بود که ندیده بودمش! چهار سال بود که صمیمی ترین رفیقم رو ندیده بودم! چهار سال بود هیچ کسو ندیده بودم! چهار سال تموم گذشته امو پاک کرده بودم و حالا یکی از پررنگ ترین آدمای گذشته روبروم وایساده بود. خودشو از بین دستام کشید بیرون و با لبخند گفت: له شدم پسر خوب! پرتقال که آب لمبو نمی کنی!

لینک دانلود

برای ارسال رمان های خودتون به سایت با ایدی تلگرام sromexs در ارتباط باشین

توجه

این رمان های برای افراد بزرگسالان است و خواندن آن برای کودکان و نوجوانان کم سن توصیه نمیشود .

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 37
  • کل نظرات : 20
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 12
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 15
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 246
  • بازدید ماه : 725
  • بازدید سال : 4,030
  • بازدید کلی : 161,673